بهترین دوستان من{11}
(بچهها تصمیم گرفتم یه تغییری تو فیک بدم تهیونگالان ۱۸سالشه و جیمین۱۹سالشه)
تهیونگ که از شدت عصبانیت رگ گردنش بیرون زده میگه:کاری میکنم که برای مردن التماس کنی سویون(پوزخند)
کوک:کی بود؟
تهینگ:سویون
کوک:چیکار داشت؟
تهیونگ:هیچی...مثلا داشت تهدید میکرد.
کوک:چه تهدیدی؟
تهیونگ:میگفت اگه رائون یهبار دیگه بهت نزدیک بشه میکشدش
کوک:پس سویون عاشقمنه؟
تهیونگ:اره
کوک:پس میتونم اینطوری نابودش کنم
تهیونگ:درسته
رائونویو
تو اتاقم نشسته بودم که تلفن اتاقم زنگ خورد تا اونجایی که یادمه اخرین باری که زنگ خورده ۲سال پیش بود. با کنجکاوی از تخت پایین اومدم و به سمت تلفن رفتم شماره به نظر اشنا میاد.
تلفنو جواب دادم
تهیونگ که از شدت عصبانیت رگ گردنش بیرون زده میگه:کاری میکنم که برای مردن التماس کنی سویون(پوزخند)
کوک:کی بود؟
تهینگ:سویون
کوک:چیکار داشت؟
تهیونگ:هیچی...مثلا داشت تهدید میکرد.
کوک:چه تهدیدی؟
تهیونگ:میگفت اگه رائون یهبار دیگه بهت نزدیک بشه میکشدش
کوک:پس سویون عاشقمنه؟
تهیونگ:اره
کوک:پس میتونم اینطوری نابودش کنم
تهیونگ:درسته
رائونویو
تو اتاقم نشسته بودم که تلفن اتاقم زنگ خورد تا اونجایی که یادمه اخرین باری که زنگ خورده ۲سال پیش بود. با کنجکاوی از تخت پایین اومدم و به سمت تلفن رفتم شماره به نظر اشنا میاد.
تلفنو جواب دادم
۴.۵k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.